دلم قدیم را می خواهد. از آن زمان ها فقط خاطره ها، نوشته ها و نوستالژی هایم باقی مانده اند. شاید دلم تکرار می خواهد. تکرار چای با سماور. تکرار برف و کوران سال 98 را. اِپل های 10 سانتر متری و رادیوی روی طاقچه را.
بالشت های شکلاتی و رو متکایی های رنگ و وارنگ را. لحاف های سوزن دوزی چهل تیکه و پتو های پلنگی را. شاید هم دلم تکرار باران و زمزمه سهراب و صدای دلنشین شکیبایی را می خواهد. شاید هم مسابقه محله و از نزدیک دیدن میکروفن های عجق وجق آن برنامه را می خواهد. نمی دانم! دل است دیگر! درست نمی دانم چه می خواهد! ماه رمضان را؟ صفر را؟ ربیع الاول را؟! پاییز را؟ زمستان را؟ بهار را؟! مادرم را؟ پدرم را؟ رفیقم را؟!
هر چه دل بخواهد می توانم بدهمش اما نه تکرار ثانیه هایی که از نظرم ناپدید شدند. نه تکرار نوستالژی هایم. از زندگی هر چه نیاموخته باشم، این را خوب یاد گرفتم: هیچ چیز تکرار نمی شود!
تو چطور؟